بزرگان متعددی سعی کردهاند، نظریهای ارائه کنند که توضیحدهنده رفتار حسین علیهالسلام در ایام کربلا باشد. نظریه امر به معروف مرحوم مرتضی مطهری، نظریه حکومت مرحوم صالحی نجفآبادی و نظریه شهادت مرحوم شریعتی، سه دیدگاه معروف در این زمینهاند. به گمان من، هر کدام از این نظریات، گر چه بخشی از واقعیت را توضیح میدهند، از توضیح جامع و منسجم رفتار و گفتار حسین (ع) ناتوانند. هر کدام از این نظریات را که بپذیریم، باید بخشی از تاریخ کربلا را نادیده بگیریم.
به گمان من این نظریات یک پیشفرض نه چندان صحیح دارند و آن، این است که ابتکار عمل به دست حسینبنعلی (ع) بوده و او طرحی را قدم به قدم پیش برده که در نهایت به کربلا منجر شد. اما به نظر نمیرسد، اساسا حسین (ع) آغازگر حوادث بوده باشد که به دنبال بازخوانی طرح او برای اقداماتش باشیم. داستان از سوی یزید آغاز شد و نه حسین (ع). او بود که بعد از مرگ معاویه، عواملش به سراغ حسین (ع) در مدینه آمدند تا از او بیعت بگیرند و حسین (ع) چون نمیخواست یزید را تأیید کند، به ناچار از مدینه بیرون رفت و به مکه پناه برد، سپس مکه را هم امن ندید و از مکه بیرون زد و چون احتمال کمی در کوفه میدید، علیرغم اینکه خوشبین نبود، به ناچار به کوفه رفت. کوفیان که عهد شکستند، هیچ گزینه شرافتمندانهای در برابرش قرار نداشت، پس به ناچار، در ظهر عاشورا تن به یک جنگ تحمیلی داد تا مرز میان حق و باطل روشن بماند. من گمان میکنم کربلا-به-ناچار بود.
نظریه کربلا-به-ناچار، چیزی از اهمیت و ارزش کار حسین (ع) و تأثیرگذاری فراتاریخی آن کم نمیکند، بلکه میافزاید. این نشان میدهد چگونه حسین (ع) از میان تمام محدودیتها، فرصتی ساخت الهامبخش و ماندگار. امامان (ع)، چوب جادو که نداشتند تا حوادث را به دلخواه خود رقم بزنند. آنها هم مثل هر انسان دیگری در دنیایی با تمام محدودیتها و عوامل خارج از کنترل زندگی میکردند و این محدودیتها، گاه انتخابهایشان را محدود میکند. کسانی چون حسین (ع)، علاوه بر محدودیتهای بیرونی، باید محدودیتهای انسانی و اخلاقی را نیز در مناسبات خود در نظر بگیرند. حسین (ع) رفتارش با انبوهی از خطوط قرمز اخلاقی مواجه است و این بر خلاف یزید است که یله و رها، برای قدرت هر کاری میکند. حسین (ع)، به ناچار خیلی از کارها را نمیکند و به ناچار مسیرهایی را میرود که به ظاهر دست برتر را از آن رقیبان میکند.
اتفاقا لطف و زیبایی کار حسین (ع) در همین است که با تمام محدودیتها، تهدیدی آن چنانی را به فرصتی فراتاریخی و الهامبخش تبدیل کرد. حسین (ع) به ما میآموزد که در بسیاری موارد، «وضعیت»ها را ما رقم نمیزنیم و کنترل آن به دست ما نیست، با این حال مهم است که ما «موضعگیری»هایمان در مقابل این «وضعیت»ها درست باشد. در زندگی هر روزه ما هم داستان همین است. ما در جهانی سراسر محدودیت و اتفاقات پیشبینی نشده به سر میبریم. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که تمام محاسبات ما را به هم بریزد. یکی از درسهای داستان حسین (ع) این است که انسانی که رنگ خدا گرفته، هیچگاه به بنبست نمیرسد. همه ناچاریهای جهان، درون خود چارهها دارند که بندگان خوب خدا، آنها را میبینند و مییابند.
کربلا-به-ناچار بود ولی از درونش چارهها برای بشر جوشید.