تبدیل تاریخ به روایت، اتفاقی است که بر اساس اصولی ویژه در صحنه تاریخ‌نگاری و داستان‌نویسی رخ می‌دهد. این کار در بخش‌های خاصی از تاریخ بیشتر روی می‌دهد و یکی از بیشترین مقاطع تاریخی که حالت روایی و قصه‌ای پیدا می‌کند تاریخ دینی اعم از رویدادها و رجال آن است. دلیل آن هم وجود شخصیت‌های جذاب، رویدادهای مهم و دلبستگی عمیق مردم به آن‌هاست. 

در بخش تاریخ دینی، داستان‌هایی درباره حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نوشته شده است. یک نمونه از این دست، تبدیل تاریخ به روایت است که هم در عربی و هم در فارسی وجود داشته است. کتاب «قصه رسول» که چند سال پیش توسط میراث مکتوب چاپ شد یک نمونه از این متن‌هاست. نمونه دیگر «ذروه‌العلیا» سیره داستانی رسول (ص) بوده که سال‌ها پیش توسط خود بنده توسط نشر علم منتشر شد.

اما درباره عاشورا، این اتفاق در دایره‌ای وسیع‌تر افتاد و نه تنها عاشورا و حکایات مقتل، بلکه داستان‌های بعدی آن مانند ماجراهای «مختار» و حتی «ابومسلم» (به بهانه انتقام گرفتن از امویان) مورد علاقه مردم قرار گرفته است. محور این داستان‌ها به لحاظ بنیاد، مبتنی بر علاقه به خاندان پیامبر (ص) است، اما خود امام حسین (ع) یا مختار ویژگی‌هایی دارند که شخصیت آنان را بسیار جذاب می‌کند.

صرف نظر از صورت تاریخی این مقطع، روایت داستانی آن همواره مورد علاقه مردم بوده و ده‌ها نمونه از آن وجود دارد که برخی مانند «روضهالشهدا» از شهرت بیشتری برخوردار شده است. از میان مختارنامه‌ها نیز برخی چاپ شده و شماری نیز هنوز به صورت خطی باقی مانده است.

شکل داستانی برای روایت عاشورا، تقریباً در همه سطوح در نظم و نثر وجود داشته و از اواخر عصر صفوی به این سوی، به ویژه در قالب تعزیه و عمدتاً نظم، قالب‌های تازه‌ای به دست آورده و بر حجم آن بسیار بسیار افزوده شده است.

در بیشتر این موارد، اساساً صحبت کردن از این‌که کدام بخش آن‌ها درست است و کدام‌یک غیر تاریخی، بی‌فایده است. این‌ها بخشی از فرهنگ عامه شده و جدا از مسیر تاریخ، شکل داستانی آن استمرار یافته و به طور مداوم بر حجم آن افزوده شده و تغییرات کیفی و کمی پیدا کرده است.

روایت حاضر، توسط یک سنی نوشته شده و از این زاویه بیان داستان کربلا و البته تاریخ خلفای قبل از آن، شکلی متفاوت پیدا کرده است. گفتنی است که «کاشفی» هم در روضه‌الشهدا به عنوان یک شیعه ظاهر نشده، اما کاری هم به عقاید اهل سنت و رعایت دیدگاه‌های آن‌ها نداشته است؛ درحالی‌که مقتل حاضر توسط یک نویسنده سنی حنفی شرقی و به احتمال بسیار زیاد از ایالت «سین کیانگ» نگاشته یا تحریر مجدد شده و از این نظر که تلاش کرده است بیان عقاید و باورهای خود را با عشق و علاقه خاص به کربلا و امام حسین (ع) به گونه‌ای جمع کند متن جالبی است.

شکل داستانی برای روایت عاشورا، تقریباً در همه سطوح در نظم و نثر وجود داشته و از اواخر عصر صفوی به این سوی، به ویژه در قالب تعزیه و عمدتاً نظم، قالب‌های تازه‌ای به دست آورده است.

همان‌طور که اشاره شد، معمولاً مختارنامه‌ها، اگر شامل کربلا هم باشد، از رسیدن خبر مرگ معاویه به مدینه آغاز می‌شود، اما نسخه حاضر، یک دوره تاریخ خلفا را نیز در خود جای داده است. گرچه فکر می‌کنیم این بخش به نوعی تنظیم شده است که مقدمه‌ای برای بیان مقتل امام حسین (ع) باشد، اما در همین بخش نیز شکل داستانی بسیار جالبی وجود دارد و برای مثال مطلقاً از جنگ جمل و صفین یاد نشده و به جای آن از جنگ معاویه با امام علی (ع) در حمله به مدینه یاد شده است. گفتنی است که بخش دیگر آن پس از مقتل و داستان‌های تاریخی است که درباره گرفتن انتقام از خون امام حسین (ع) عنوان شده و مسائل تازه، فراوان دارد.از نظر داستانی، این روایت، در برخی از داستان‌ها شباهت با موارد مشابه دارد، اما تا آن‌جا که جست‌وجو شد موارد داستانی کاملاً متفاوت و تازه‌ای در آن وجود دارد که منحصر به خود این کتاب بوده و از این جهت آن را می‌توان یک روایت مستقل به شمار آورد. در این زمینه شاید داستان شهربانو که با کیفیت خاصی در این کتاب بیان شده، یکی از این موارد تلقی شود.

دیدگاه نویسنده درباره اهل‌بیت (ع) و برگزیدگی آنان یکی از شاخص‌های اصلی این روایت داستانی است که به خودی خود رشته اصلی داستان و پشتوانه آن به شمار می‌آید. با این حال صحنه‌های جنگی کربلا، چینش داستان به شکل دلخواه و برخلاف روال قطعی تاریخ و گاه تعابیر به کار رفته، همه از مسائلی است که می‌تواند مورد توجه اهل ادبیات قرار گیرد.

به هر روی، کربلا تنها ویژه مورخان نیست که بخواهند با دقت‌های تاریخی به آن بپردازند، بلکه از این داستان‌ها چنین به دست می‌آید که توده‌های مردم، از سنی و شیعه، بر حسب علاقه خود نسبت به این رویداد عکس‌العمل نشان داده و آن را البته بر اساس ارزش‌ها و ایده‌آل‌هایی که در آن هست، مطابق میل خود روایت کرده‌اند.

در دهه‌های اخیر شاهدیم که حتی مسیحیان و برخی از فرقه‌های دیگر و گاه هندوها نیز با این رویداد کنار آمده‌اند. این‌ها نشان می‌دهند که عاشورا امکان تبدیل شدن به یک سوژه جهانی را دارد و می‌توان آن را در بسیاری از فرهنگ‌ها وارد کرد...

در این‌جا یک نمونه از متن‌ نسخه را می‌آورم با این‌که اطمینان دارم با این نمونه نمی‌توان اهمیت جدی این متن را نشان داد.

در وقت به میدان آمدن علی‌اکبر (ع) چنین گوید:

عبدالله [عبیدالله] زیاد روی سپاه کرد گفت: این فرزند حسین است. کیست آن مردی که برود و سرش را از تن جدا کند؟ خوارجی بود از نامداران شام و نام او مصراع‌بن‌غالب بود. اسب در میدان راند و برابر علی‌اکبر آمد و به گرز با او حمله کرد و خواست تا گرزی بر وی زند. علی‌اکبر نیک مردانه بود. نعره بزم و گرم زده، اندر آمد و کمربند مصراع را بگرفت و چنان درکشیدش که از اسب به خاک درافتاد و در روی افتاد. خواست تا برخیزد، علی‌اکبر یکی شمشیر بر میان مصراع زد، به دو نیم کردش. سواری دیگر اندر آمد، هنوز در میدان راست نه استاده بود که علی‌اکبر به دوزخ فرستادش. بعد هر کدام بیرون می‎آمدند، علی‌اکبر به دوزخ می‌فرستاد تا صد و هفتاد کس را به دوزخ فرستاد... علی‌اکبر نیز شهادت یافت و به صدر جنت خرامید، قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون. آن‌گاه باد برخاست و خاک در چشم همه عالم کرد. امیرالمؤمنین حسین (ع) برهنه کرد و خروشان به سوی اهل‌بیت آمد و گفت که از علی‌اکبر آن دریغ آمد. خروش از اهل‌بیت برآمد. شهربانو گریان شد و نعره می‎زد و امیرالمؤمنین حسین (ع) به مصاف آمد، به وقتی که خوارجیان بازگشته بودند، همه خاک کربلا را بر سر کردند. شهربانو از بهر فرزندان آن روز گریه و نوحه می‎کرد، اگر سنگ را چشم بودی، بر وی بگریستی. هیچ مادری را به داغ فرزند مبتلا نگرداند و خواهران و عمه او ماتم علی‌اکبر می‎داشتند و او را به خاک دفن کردند.

 

منبع: روایتی داستانی از تاریخ خلفا و مقتل امام حسین (ع) (از نسخه‌ای کتابت شده در چین [قرن دهم هجری] به کوشش رسول جعفریان/ محمدباقر وثوقی)