در قسمت قبل (شامل مجلس پنج تا هشتم) درباره توحید، ترک گناه، انواع گناهان دائمیه و کوتاهی در طاعات و عبادات صحبت شد. در ادامه خلاصه صحبتهای مطرح شده در مجلسهای نهم تا دوازدهم آورده شده است.
در مجلس نهم ابتدا درباره فطری بودن توحید و گناهانی که آمرزیده نمیشوند صحبت میکنند؛
اصل اینکه خدایی هست، فطره الله است، در وجود انسانی این مطلب هست، احتیاج به گفتن نیست. اگر طفلی در میان بیابانها تنها نشو و نما کند، بیتعلیم کسی، در قلبش هست. این است که همه فرقهها اعتقاد به خدایی دارند.
در پارهای از گناهان آمرزش نیست. مثل همینکه در قلبت منکر خدا شوی؛ پس اگر به قدر شهدای عالم شهید شوی و جاحد رب باشی، آمرزیده نمیشوی. ملتفت باش که اگر نعوذبالله جحودی در قلبت قرارگرفته است تا زود است دفعش کن! هلاکت میکند!... همینطور استخفاف امر الهی، یعنی سبک شمردن امر خداوند آمرزیده نمیشود. گناه دیگری که آمرزیده نمیشود اهانت به امر الهی است. در مثل میگویند که خار را از پا بیرون میآوری ولی به چشم داخل میکنی، این مثل بعضی از الواط این زمان است که میگویند ما برای سیدالشهدا علیهالسلام سینه میزنیم و شراب میخوریم... آنوقت از برکت سیدالشهدا (ع) آمرزیده میشویم.
سپس درباره معاد و جسم و روح صحبت میکنند؛
اول دین معرفت الله است. بعد از آن، یعنی آخر آن، معاد است. نهایت معرفت او، آن است که بگویی: پروردگار هست و آنطوری است که خود ثنای نفس مقدسه خود فرموده است.
حالا بدان که در وجود تو دو جسم است و چهار قسم روح. در سه قسم از روح، حیوانات شریکاند و یک قسم از آنها مختص به خودت هست که سایر حیوانات در آن شریک نیستند. یک جسد تو از آن دو جسد، هم ماده دارد و هم صورت، یک جسد دیگر که در غیب این بدن است که صورت محض است و هیچ ماده ندارد، آن جسد مثالی است؛ و بدن مثالی در عالم برزخ به این جسد مثالی است. آمد و شدش به این جسد است. در قیامت همین جسد اصلی است؛ همین گوشت، همین استخوان.
روح انسانی در جسد مثالی میرود و میآید. روح طبیعی و نفسانی و دیگری سیر ندارد. این یک نمونه است که روح انسانی در تو موجود است که دخل به سایر حیوانات ندارد.
حضرت عزراییل وقتی تشریف میآورد دو جور حرف دارد. به بعضی میگوید: «ای بنده خدا، خدای برای تو سلام رسانده است.» بعضی را میگوید: «بس است ای گناهکار! بگذار روح را!»
در مجلس دهم بحث معاد ادامه میدهند و درباره سختی جان دادن صحبت میکنند؛
امیرالمؤمنین (ع) فرموده: «به وصف نمیآید که مرگ چه چیز است که به آدمی نازل میشود.» بعضی گفتهاند: «مثل آن است که اره بگذارند تمام اعضای آدمی را اره بکنند.» بعضی گفتهاند: «تلخی جان کندن مثل آن است که آدم را بزرگ کنند به قدر آنکه میان زمین و آسمان را پر کند و او را در آنجا بگذارند و آسیاب کنند.»
در پایان مجلس دهم به حضرت سیدالشهدا (ع) تمسک میجویند؛
خدایا! قسم میدهم تو را به حق آن شهیدی که اقربای او تماما در اطراف جنازهاش خوابیده بودند، اینکه ما را از آتش جهنم خلاصی ده، خدایا تو را به عزت تو قسم میدهم، و قسم میدهم تو را به حق آن کسی که بر مغتسل خود افتاده بود و شست خود را به خونهای خود و خاکهای کربلا.
در مجلس یازدهم ابتدا درباره ایمان و امتحان الهی و مفهوم رجا صحبت میکنند؛
جناب اقدس الهی در سوره مبارکه عنکبوت میفرمایند: «مردم خیال کردهاند همینکه بگویند «آمنا» کفایت میکند، بلکه در معرض امتحان درمیآورند. پس هر که میگوید «آمنا» و آنچه مخالف هواست ترک نمیکند، او اطاعت نمیکند...»
مردم امتحان به مالهای خود و نفوس خود خواهند شد. اگر در پنهان و آشکارا، امر حضرت پروردگار را بر خیال دل خود مقدم داشتند، آنوقت ایمانشان درست است، آنوقت امیدوار رحمت پروردگار باشند.
معنی رجا آن است که تو تخم بکاری، امید درو داشته باشی. تمنا آن است که نکاشته امید داشته باشی درو کنی، یا رعیتها برایت بکارند. حالا باید انسان رجا پیدا کند نه تمنا...
سپس درباره نحوه آمدن عزراییل و جان دادن صحبت میکنند؛
حضرت عزراییل وقتی تشریف میآورد دو جور حرف دارد. به بعضی میگوید: «ای بنده خدا، خدای برای تو سلام رسانده است.» بعضی را میگوید: «بس است ای گناهکار! بگذار روح را!»، آنوقت قبض روح میکند به آنطوری که سختتر از آن تصویر نشود.
حضرت رسول صلیالله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «چند کساند که با میل سرخ کرده از آتش جهنم، حضرت عزراییل قبض روحشان میکند: اول: کسی که مال یتیم خورد، دوم: کسی که شهادت ناحق بدهد، سوم: حاکم جور، کسی که حکم جور کند.»
اگر خوف کردی، باعث خاطرجمعی است و آن علاجی برای دردهایت خواهد شد. علاج دیگر هم غیر از این هست و آن توبه است. علاج دیگرش دعاست.
ای خدا! آمده مهمان تو شدهام. آدمها رفتهاند، غیر از تو کسی را ندارم. رحم کن در این خانه تازه تنهایی مرا.
در مجلس دوازدهم درباره مردن با ایمان یا با کفر صحبت میکنند و انواع کفر را بیان میکنند؛
مردن چند قسم است؛ اول با ایمان کامل و اطمینان مرگ میرسد که بهترین چیزها برایش مرگ میشود، باری یکجور مردن است که بر کفر میمیرد، تا وقتیکه زنده بود ایمان داشت، حالا که وقت رفتن است کفرش ظاهر شد. کفر یکجور هست بر کفر ارتدادی، مثل آنکه نسبت به دین شوخی میکند؛ و اما کفر حکمی سه جور است، یکی استخفاف است به صلات؛ مثل کسانیکه چهل پنجاه سال دارند دو رکعت نماز درست نکردهاند، دوم کسی که واجب الحج است و نمیرود به مکه معظمه، سوم ترک زکات است.
یکی دیگر از اقسام کفر است که خدایی چیزی نداشته باشی؛ یعنی وقتیکه مرد ملاحظه کرد دید همه کارهایش برای دنیا بوده است.
همانطور که گذشت در مجلس نهم تا دوازدهم عمده بحث درباره معاد و داشتن ایمان یا کفر در هنگام مردن بود. در مجلس سیزدهم تا مجلس شانزدهم درباره ماه رمضان و توبه و بیدار شدن از خواب غفلت صحبت میکنند.