1. ذائقۀ عام مذهبی‌ها، درست مثل عموم مردم، تصویری و نمایشی است. بدین معنی که، بیشتر حوادث و اشخاصی را می‌پسندد که حرکات و رفتارهای مهیج و «سینمایی» داشته باشند. شهادت خونین جذابیت بصری بیشتری دارد تا مسمومیت و رحلت در بستر؛ لذا امام حسین علیه‌السلام بیشتر از امام حسن علیه‌السلام دیده می‌شود. حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام بیشتر از امام باقر و صادق علیهما‌السلام دیده می‌شود و ... . در صفات و فضایل آن بزرگواران هم همین‌طور است. جنگاوری بیشتر از صبر نمود دارد؛ چون تصویری‌تر است؛ «اکشن» است. غذا به در خانۀ فقیر بردن حرکت دارد، نمایشی است؛ اما خشوع نه. نماز حرکت دارد؛ اما روزه نه. لذا همه شنیده‌اند که امیرالمؤمنین علیه‌السلام شبی هزار رکعت نماز می‌خواند؛ پای هر درخت نخل نماز می‌خواند؛ اما کسی نمی‌داند آن بزرگوار چند روز ماه یا سال را روزه می‌گرفت.

2. در ذائقۀ عام مذهبی‌ها، مظلومیت مهم‌تر از فضل و رتبه است. جماعت مذهبی –که تصویری و نمایشی نیز هستند- مظلومیت را مساوق و معادل صحنه‌های خونین می‌دانند. غیر از جریان کربلا، دو حادثۀ مهم خونین دیگر در تاریخ اسلام داریم: شهادت حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهما‌السلام. نگاهی به آمار کتب، موضوعات منابر، مداحی‌ها و اشعار نشان می‌دهد که حجم آثار مربوط به این سه واقعه چندین برابر کل آثاری است که برای تمام دیگر معصومان، حتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تولید می‌شود. برای درک بهترِ تأثیر شهادت خونین بر ذائقۀ مخاطب، کافی است به یاد بیاوریم که پیامبر و امام حسن علیهما‌السلام نیز در جنگ‌های متعدد حضور داشته‌اند و هر دو زخمی هم شده‌اند؛ اما چون شهادتشان در بستر بوده است، به اندازۀ امام‌زادگان حاضر در کربلا دیده نمی‌شوند. در این نگاه، خون شهید از مرکّب و قلم عالم، مقامی بس والاتر دارد و حتی گاهی بر مقام ولایت و امامت نیز رجحان پیدا می‌کند.

3. در سال‌های اخیر، تقریبا از 1380 به این سو، مرسوم شده که شاعران مذهبی‌سرا برای تمام بزرگواران اهل بیت، امام و غیر امام، شعر بگویند و «آلبوم هنری» خویش را تکمیل کنند. علت این اتفاق سه نکتۀ زیر می‌تواند باشد:

الف) کنگره‌های شعر بی‌شمار

ب) هیئت‌ها و مناسبت‌های هیئتی که در سال‌های اخیر افزایش چشمگیری داشته‌اند.

ج) رواج وبلاگ‌ نویسی و نشر مجازی که باعث تعامل بیشتر شعرا و احیاناً رقابت روز به روز آنان با یکدیگر شده است.

این اتفاق، از سویی مبارک است و باعث شده که فضاهای بکر بسیاری کشف شوند؛ اما از سویی دیگر باعث تولید آثار بی‌کیفیت بسیاری نیز شده است؛ لذا گاهی شاهد هستیم که شاعر سراغ موضوعی می‌رود که برایش جذابیت ندارد؛ نه حرکت دارد و نه خون. اما شاعر بنا به سفارش زمانه و آلبوم هنری ناقصش، مجبور است آن را بسراید. آن وقت شاعر موظف است کتاب بخواند و اطلاعاتی درونی نشده را، بی هیچ احساسی، به نظم در بیاورد. نمونه‌ای از این گونه تولید شعر، بر پایۀ سروده‌های مذهبیِ حسین منزوی در رسالۀ دکتری نگارندۀ این سطور به دقت بررسی شده است.

حال اگر شاعر اهل مطالعه هم نباشد وضع خراب‌تر می‌شود. نظمی اجباری و سفارشی را مرتکب می‌شود که نه حاوی احساسی است و نه محتوای در خوری دارد. نمونه شعرهایی که در زیر می‌آیند، از این گونه‌اند. شاعران این سروده‌ها، علاوه بر این که احساسی نسبت به حضرت خدیجه علیها‌السلام ندارند، گویی از زندگی ایشان نیز هیچ نمی‌دانند. نه گفته‌اند که نخستین زن مسلمان است؛ نه از نماز جماعت سه نفرۀ پیامبر و علی و خدیجه علیهم‌السلام چیزی گفته‌‌اند، نه حتی از ثروت خدیجه و ایثار بزرگ او سروده‌اند. به زیارت‌نامه‌های معصومان علیهم‌السلام نیز توجه نکرده‌‌اند که از افتخارات امامان شیعه این است که فرزند خدیجه‌اند و ... .

هر دوشعر این گونه پیش می‌روند: ابتدا چند بیت ضعیف، تکراری و کم‌محتوا مربوط به صاحب شعر، حضرت خدیجه، و بعد گریزی بی‌ارتباط به ماجراهای خونین. در هر دو مورد هم انتساب خدیجه به حضرت زهرا است نه پیامبر؛ شاید چون پیامبر شهادت خونین ندارد و به اندازۀ کافی برای شاعر جذاب نیست.

 

از درد غربت داشت کوثر گریه می‌کرد                 زهرا به روی قبر مادر گریه می‌کرد

خاک مزار مادرش را می‌گرفت و                       با دست خود می‌ریخت بر سر گریه می‌کرد

یاد گذشته یاد آینده برای                                 این مادر و دختر، پیمبر گریه می‌کرد

گرم تماشای عزاداری آنها                                یک گوشه‌ای آرام حیدر گریه می‌کرد

تکرار شد این قِصه اما در دل شب                      این بار زینب زار و مضطر گریه می‌کرد

بر روی قبر مخفی مادر به یاد                            آن شعله‌ها و یاس پرپر گریه می‌کرد

وقتی که خون تازه از مسمار می‌ریخت                 انگار بر حال علی در گریه می‌کرد

دست خدارا دست بسته می‌کشیدند                    زهرابه مظلومی شوهر گریه می‌کرد

صیادها با تازیانه حمله کردند                            کوچه قفس بود و کبوتر گریه می‌کرد

یک روز هم زینب به زیر تازیانه                         در قتلگه پیش برادر گریه می‌کرد

وقتی که طفلان بین آتش می‌دویدند                    بر نیزه چشم آب‌آور گریه می‌کرد[1]

 

 

تو می‌روی و تازه غم‌ها پا بگیرد                         بعد از تو تنهاییِ من معنا بگیرد

بانو! فقط نام تو «اُمّ‌المؤمنین» است                      آن زن اگر چه نام زیبا را بگیرد

با رفتن تو گوشه‌ای از خانه، تنها                        زانوی غم را در بغل، زهرا بگیرد

از بس که دلتنگ تو می‌گردد یتیمم                      شب‌ها کنار قبر تو احیا بگیرد

بهتر که رفتی و ندیدی بین کوچه                       رنگ کبودی زیر چشمش جا بگیرد

بانو! تو هم گفتی «حسین» اشکت روان شد            با روضه خواندن‌های تو دل‌ها بگیرد

آری در عاشورا میان قتلگاهش                           دعوا سرِ پیراهنش بالا بگیرد

نامرد! با خنده سرِ از تن جدا را...                       ... در پیش روی زینب کبری بگیرد [2]