آنچه د ر این مقاله میخوانید:
نگاهی بـه شیوۀ جهاد ائمه
امام حـسین شـاهد جاهلیت نوین و قهرمان افشاگری و جهاد
بخشی از سخنان امام در هـمین رابطه
امام حسین اسطورۀ امربهمعروف و نهیازمنکر
«هدف» حمایت از دین خدا و پیامبر (ص)
یکی از نکات مهمی که در تحلیل مسائل تاریخی همواره باید مدنظر بداریم، اهتمام ورزیـدن به تـحرک و سـیر نیروهای اجتماعی در هر مقطع تاریخی است؛ حال که میخواهیم در خصوص حرکت تاریخی اسوۀ شهادت شیعه، حـسین بن علی علیهالسلام بحث کنیم، ضرورتاً باید دربارۀ کمی قبل از حرکت ایشان نیز بحث کنیم؛ چراکه این خود راهنمای خـوبی اسـت در شناسایی خط مشی و شیوهای که ایشان در مقام رهبری در پیش پای نیروی اجتماعی «مؤمن، مبارز» زمان خویش قرار دارند.
پس از شهادت امام علی (ع) رهبری نیروهای اجتماعی را که پس از پیامبر صلاللهعلیهوآلهوسلم همواره با بازگشت جاهلیت مبارزه میکردند، امام حسن مجتبی (ع) به عهده گرفتند.
گرچه شیوۀ ایشان در ظاهر با قبل کمی فـرق داشت (در ظاهر البته)، ولی هدف همان هدفی بود که رزمندگان تحت فرمانش در زمان امامت علی (ع) تحت فرمان ایشان داشتند. این اهداف را بهطورکلی میتوان اینگونه بیان داشت:
1. مبارزه و شکست بازگشتکنندگان به جاهلیت و فرهنگش در جنبههای سیاسی-نظامی.
2. زدودن آثار فرهنگی جاهلیت نوین در جهت اعتقادی.
3. تجدید حیات اسـلام اصـیل و برقراری حکومت اسلامی پیامبر (ص).
اولین حرکت امام حسن مجتبی (ع)، استفاده از شیوههای پدر بزرگوارش امام علی (ع) بود؛ یعنی جهاد مسلحانه در راه براندازی متجاوزان و طاغوت؛ اما پس از چند ماهی که با نگرانی از کارایی و صلاحیت اعتقادی، اخلاقی نفراتش به کار بسیج پرداخته بود، یقین کـرد کـه نیروی طرفدار و زیر فرمانش از عهدۀ شکست دادن متجاوزان برنمیآیند. با چنین وضعی و وجود جنگ در پیش و تدارک دیده شده، دیدند جنگ به پیروزی بلامنازع منافقان تجاوزکار بازگشتطلب میانجامد. در آن صورت باند «سفیانی» خواهند توانست حتی آثار جـزئی اسـلام را از بین ببرند. در این حالت بود که برای امام (ع) شکی نماند که جنگ و ادامۀ شیوۀ «پدر» که شیوهای مسلحانه بود، به زیان اسلام است. اینچنین بود که امام حسن (ع) تصمیم به تغییر شیوۀ جهاد گـرفت و ازآنپس بهجای جـهاد مسلحانه به جهادی غیرمسلحانه هـمت گمارد. این شیوه در حـقیقت از قدرت اعتقادی، سیاسی بسیار بالایی برخوردار بود و خاصیت تدارک و تربیت نیرو داشت. شیوهای را که امام حسین (ع) در این زمینه انـتخاب کـردند، تاکتیکی بـود با اصول و هدفهای مشترک و ماهیت واحد که از جـانب امـام حسین و امام زینالعابدین (ع) هم کاملاً به رسمیت شناخته شده بود و دنبال شد. در آن میان جهاد یکروزۀ سیدالشهداء در عاشورا با عملیات مسلحانه اسـتثنائی آمیخته اسـت؛ البته آن هم مبارزۀ مسلحانۀ تدافعی و ضد تجاوزی بوده که نتیجۀ قـهری مبارزۀ دیرینۀ او و امام سابق بهشمار میآمده است. حرکت امام حسین (ع) در ادامۀ حرکت امام حسن (ع) جهادی را تشکیل میدهد که ماهیتاً اعتقادی و سـیاسی و هـدفش تدارک نیروی مبارز پیروزمندی بود که قادر به جهاد مسلحانه باشد. به همین جـهت آثـار و نتایج این حرکت چه قبل از شهادت و چه بعد از آن مستقیماً روی تودههای مردم مشهود بود و به تغییرات اعتقادی، اخلاقی، فکری و سـیاسی مـنتهی شد. به همین دلیل حرکت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) همان حرکتی است که پیامبر (ص) در دورۀ مـدیدی دنـبال مـیکردند؛ چراکه مجاهدات پیامبر در آن دوره صرفاً اعتقادی، سیاسی و اخلاقی بود که برای تربیت نیروی مجاهدی صورت میگرفت که بتواند دولت مـدنی را تأسیس کند، و روشـن است که ماهیتاً جنبۀ مسلحانه نداشته است؛ یعنی همان تاکتیکی است که علی ابن ابیطالب (ع) در دورۀ مـدید سـقیفه تا خلافتش برگزید.
پیمان ترک مخاصمه که امام مجتبی (ع) با معاویه در «حدیبیه» با مشرکان بست و درست هـمان آثـار و نـتایج موفقیتآمیز را به دنبال داشت که در دوران امام زینالعابدین (ع) به خانۀ تحکم نشست. شیوۀ پیامبر (ص) در حدیییه و حرکتی را کـه امـام حسن (ع) و امام حسین (ع) آغاز کردند هر دو بر اصل کسب پیروزیهای سیاسی _ ایدئولوژی بهعنوان مقدمۀ پیـروزی نـظامی مـبتنی بوده است؛ آن چنانکه صلح حدیبیه مقدمۀ درهم شکستن ستون فقرات شرک بود، حرکت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نـیز در جـهت آگاهی تودهها مقدمۀ درهم شکستن نظام ضد اسلامی اموی از جانب تودههای مردم بهشمار میآمد. ایـن مـسئله از جانب قرآن نیز مورد تأیید قرار گرفته است. وقتی پیامبر (ص) صلح حدیبیه را با کفار و مشرکین مکه انـعقاد نـمود، آیۀ شریفۀ «انـا فتحنا لک فتحنا مبینا» نازل شد؛ یعنی ما فتحی درخشان برایت پدید آوردیم.
پس تا اینجا میتوانیم ایـن نـتیجه را بگیریم که از ویژگیهای جهاد ائمه اطهار (ع) همسانی نقش ائمه با یکدیگر و با پیامبر (ص) است که این خود تـابع دو عـامل است.
1. وظیفۀ امامت بهعنوان عامل ثابت.
2. نیروی اجتماعی مددکار بهعنوان عامل متغیر که از عهدۀ مبارزۀ مسلحانه و انـقلاب اجتماعی بـرآید؛ و براثر تغییر عامل فوق است کـه امام بـه جـهاد ترتیبی یا مسلحانه دست مییازد.
پیمان ترک مخاصمه که امام مجتبی (ع) با معاویه در «حدیبیه» با مشرکان بست و درست هـمان آثـار و نـتایج موفقیتآمیز را به دنبال داشت که در دوران امام زینالعابدین (ع) به خانۀ تحکم نشست
حرکت امامت «شیعی» از بـدو آغـازش در یک تطابق کلی با حرکت پیامبر (ص) در مجاهدتش است؛ لذا انفکاک این حرکات متوالی عـقلا کـار صحیحی نیست؛ چراکه ائمه (ع) یک دورۀ تربیتی از سـقیفه تـا خلافت امـام عـلی (ع) داشتهاند کـه معادل دورۀ مکی پیامبر (ص) است. پسازآن یک دوره مـبارزۀ کلی بـا جنبۀ مسلحانه داشتهاند. جنگهای جمل و صفین و نهروان که با بخش اول دورۀ مدنی تا صـلح حدیبیه مـطابقت دارد و پیمان ترک مخاصمۀ جد بزرگوارش در انـطباق کامل است.
امام حسن (ع) هم دقیقاً در ایـنکه هـمان رویه را دارند بهروشنی تأکید ورزیـدهاند: «اریدان امـر بالمعروف و انهی عن المنکر.» میخواهم امربهمعروف و نهی از منکر کنم (جهادی مکتبی_ سیاسی)؛ در توضیح و تـوجیه آن مـیافزاید که «اسیر بسیره جدی و سیره ابی عـلی ابـن ابـیطالب» به شیوه جدم و شـیوه پدرم عـلی بن ابیطالب عمل میکنم، یعنی بـه شیوۀ پیامبر (ص) در دورۀ مکی و موقعیتهای خاصی از دورۀ مدنی و شیوۀ علی ابن ابیطالب (ع) در دورۀ سقیفه تا خلافت. امام حسین (ع) درست در هـمین راسـتا حرکت کردند؛ چراکه وظیفۀ امامت مـانند پیـامبر این است کـه در ذهـن مـردم (از طریق رهبری اعتقادی) و در عـین واقعیت اجتماعی (از راه حکومت و رهبری سیاسی و نظامی) اثری رشد یابنده بگذارد. او باید در کنار حفظ آثار و میراث ذهـنی و عـینی اسلام، از بین رفتهها را احیاء و تجدید کند. به کمک قـرآن و بـا تـفسیر مـتفق و روشـنگر آن عقاید مردم را به گونه اسـلامی درآورد و به ایشان جهانبینی اسلام را ببخشد و از انحراف اعتقادی پیشی گیرد و در قسمت عینی و اجتماعی، رفتار مردم را بر موازین و دستورات الهـی انـطباق دهـد و نظام سیاسی، قضایی، دفاعی اسلام را در جامعه برقرار گرداند. تمامی ائمه (ع) در ایـن مـسیر بـا پیـامبر خدا (ص) یکساناند.
امام حـسین شـاهد جاهلیت نوین و قهرمان افشاگری و جهاد
گواهیهایی را که امام حسین (ع) در مقاطع مختلف بر بازگشت به جاهلیت و ماقبل از اسلام داده است، ایشان را در تاریخ تشیع بهعنوان قهرمان افشاگری و جهاد سیاسی بر ضد طواغیت معین کـرده است. در طول تاریخ امامتش گاه به همۀ مسلمانان یادآوری میکند که بر ضد بازگشت و بهمنظور احیای سنت و تجدید برقراری رویه و نظامات اسلامی بکوشند و زمانی به دانشمندان و روحانیون هشدار میدهند که مسئولیتشان سنگینتر است؛ و دیگربار خویش را از هرکس سزاوارتر و پرمسئولیتتر میداند. در دورۀ معاویه به خاطر سعی او در محو احکام قرآن و سنت پیامبر (ص) به خاطر زیرکیاش، او را خطرناک احساس میکند و مردم مخصوصاً بزرگان و علما را موظف به مبارزه با او میداند. این مسائل در دو سند مذکور است. یکی نـامه بـه معاویه و دیگری نطق معروفی که در اواخر سلطنت معاویه در مراسم حج ایراد میفرمایند. نامه را بعد از رحلت امام مجتبی (ع) و بههنگام امامت خویش نوشته:
«الست قاتل حجر بن عدی و اصحابه المـصّلین العابدین، الذیّن کـانوا ینکرون الّظلم و یشتفظعون البدع و یأمرون بـالمعروف و یـنهون عن المنکر و لا یخافون فی اللّه لومه لائم... .»
«مگر تو قاتل حجر بن عدی و رفقای عابد ثابتقدمش نیستی؟ قاتل مردانی که از پیدایش رویههای بدعتآمیز ضد اسلامی ناراحت و بیآرام بـودند و دسـتور تبعیت از رویۀ معروف اسـلامی (یعنی سنت) میدادند و از رویـۀ زشت و ناروای نو پیدا (بدعت و منکر) بر حذر میداشتند. آنان را پس از دادن امانهای مؤکد به سوگند محکم شده، بهطور ستمگرانه و تجاوزگرانه کشتی و با این عمل نشان دادی که در برابر خدا گستاخی و پیمانش را خوار میداری. مگر تو قاتل عمرو بن حـمق نـیستی؟ همان مردی که بسیاری عبادت پیشانیاش را فرو برده بود. پس از دادن امانهای مؤکد و سپردن تعهداتی که اگر به آهوان بیابان داده شود، باور دارند و از فرار کوهستان ره تسلیم پویند، او را به قتل رسانیدی و... .»
آن حضرت در نطق مشهوری که در «منا» با حضور بـیش از هزار نـفر از بزرگان و عـلما و مردان منتفذ ایراد کرد، به تحقق کلی احیای اندیشۀ جاهلی و مسئلۀ تبعیضگرایی که از مظاهر بارز بازگشت به گذشته است اشاره نمود. خـویشتن و همۀ مسلمانان مخصوصاً علمای دین را موظف به جهاد همهجانبه علیه انـدیشۀ جاهلی دانست و معاویه را «طاغیه» به معنی دیکتاتور که بیشتر در مورد امپراطوران ایرانی و روم بهکار میرفت، خواند. با توجه به تـفاوت عظیم نـظام سیاسی اسلام با دیکتاتوری امپراطوری رم و تضاد «ولایت» اسلام با مقام و اختیارات و اقتدارات پادشاهی و «ولی» با «امت»، در رابـطه امپراطوری بـا رعـایا، پی میبریم که حاکمیت «طاغیه» بر امت اسلامی حکایت از چه بازگشتی به جاهلیت دارد.
حسین بن علی (ع) در همۀ نطقها و نامههای رسمی و در وصـیتنامهاش بـر سـنت پیامبر (ص) تأکید ورزیده و پیروی از آن معروف و سرپیچی از آن را منکر دانـسته اسـت
بخشی از سخنان امام در هـمین رابطه
«به چشم خود میبینید که تـعهداتی کـه در برابر خدا شده (یعنی قراردادهای اجتماعی که نظارت و مناسبات جامعۀ اسلامی را میسازد، همچنین پیمانی که معاویه با امام مجتبی (ع) بسته و در حقیقت تعهدی در برابر خداست) همگی را گسسته و زیر پا نهاده است. تعهداتی که در برابر پیامبر (ص) انجامگرفته مورد بیاعتنایی است. نابینایان، لالها و زمینگیران ناتوان در تـمام شهرها بیسرپرست ماندهاند و بر آنها ترحم نمیشود. جریان اداری کشور و صدور احکام دادگاهی و تصویب برنامههای کشور باید به دست دانشمندان روحانی که امین احکام الهی و دانای حلال و حراماند سپرده باشد؛ اما اینک مقامتان را از شما بازگرفتهاند؛ زیرا شما مردانی بـودید کـه بر شکنجه و ناراحتی شکیبا نبودید و در راه خدا حاضر به تحمل ناگواری نشدید. شما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از شما بستانند و گذاشتید حکومتی که قانونا مقید به شرع است به دست ایشان بیفتد... .»
در نطق مهمی که در «بیضه» در راه مـکه به کـوفه پس از برخورد با واحد پیشتاز یعنی «حر» و افرادش ایراد کرد بر دستورات کلی پیامبر (ص) مبنی بر جهاد علیه بدعتگذاران و ستمکاران و جاهلیت طلبان تأکید ورزید؛ اینچنین تا آنجا که توانست با در نظر گـرفتن شـرایط، مسیر حرکت خویش را تبیین کرد و در افشای ماهیت رژیم اموی سعی کرد و بسی کوشید تا شاهدی باشد بر شهادت مظلومانۀ خویش در تمامی طول تاریخ.
امام حسین اسطورۀ امربهمعروف و نهیازمنکر
اگر به زندگانی ائمه (ع) نـظری بیفکنیم جملگی را پیشوایانی مییابیم که یـکی از وظـایف خویش و امـت اسلامی را در امرونهی مداوم به یکدیگر میدانستهاند؛ ولی در آن میان امام حسین (ع) به خاطر نقش تاریخی مهمی که ایفا کرده بارزتر شده است.
حسین بن علی (ع) در همۀ نطقها و نامههای رسمی و در وصـیتنامهاش بـر سـنت پیامبر (ص) تأکید ورزیده و پیروی از آن معروف و سرپیچی از آن را منکر دانـسته اسـت. در دورۀ اول تاریخ اسلام آنچه بهعنوان «معروف» مورد تأیید و تشویق و امر قرار میگرفت رویهها و سیاستهای مؤثر و مهم سیاسی، اقتصادی، قضایی و فرهنگی پیامبر (ص) بود. آنچه بهعنوان «منکر» مورد نکوهش و پرهیز و طـرد و رد واقـع میشد رویههای بدعتآمیز ضد سنت بوده است؛ مثلاً امام (ع) در نامهای به مـعاویه که ذکرش گذشت، حجر بن عدی و یارانش عمرو بن حمق را «امربهمعروف و نهیازمنکر کننده» خوانده است و متذکر شده که بـا رویـههای نـاروا و ضد سنت، حکام و دستگاه حاکم مخالفت و مبارزه داشتهاند. در دوران سلطنت یزید، نخستین باری کـه از مـعروف و منکر یاد کرده، روزهای اول سلطنت یزید بوده است؛ بلافاصله پس از پیشنهاد فرماندار دربارۀ بر بیعت با یزید، شبانه بر سر مزار جـدش پیـامبر (ص) میآید و ضمن شکوِه از اوضاع چنین راز و نیاز میکند که «خدایا میدانی که من معروف را دوست میدارم و از منکر متنفرم. من از تـو ای خـدای پرشـکوه بخشایشگر میخواهم که بهحق این مزار و آنکه در آن است راهی باشد.»
رشد یـابندهترین شـکل امربهمعروف و نهی از منکر، در جهادی متجلی کـه ماهیتاً جنبۀ ایدئولوژیکی و سیاسی دارد
بارزترین «منکری» که اینک بعد از زمامداری و سلطنت معاویه پدید آمـده و امـام حـسین (ع) مانند هر منکر دیگری از آن ابراز انزجار و از خداوند برای مبارزه با آن چارهجویی میکند، شیوۀ ولایتعهدی و مـوروثی حـاکمیت است که جاهلیترین روشهای حکومتی است.
چند روز بعد وصیتنامه معروفش را به محمد بن حنیفه مینویسد و مبارزهاش را «امربهمعروف و نهیازمنکر» قلمداد میکند.
«انی لم اخرج شرا و لا مطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الا صلاح...فی امه جدی صـلّی اللّه علیه و آله اریدان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی... .»
«من گردنفرازانه و بوالهوسانه قیام نـکردهام و نـه تبهکارانه و سـتمکارانه، بلکه فقط به این خاطر کمر به نهضت بربستهام که کار ملت جدم (ص) را به صلاح آرم و اصلاح گردانم، میخواهم امربهمعروف و نهی از منکر کنم و به شیوۀ جدم و پدرم علی بن ابیطالب (ع) عمل کنم... .»
پر وضوح اسـت کـه «منکر» کنونی کـه امام (ع) علیه آن دست به جهاد زده، فساد اوضاع اجتماعی ملت جدش (ص) بوده است و «معروف»، جامعۀ مطلوب و اسلام پسند. در کـلام امـام (ع) اکنونکه سال 60 هجری است فساد عقیدتی، سیاسی خطرناکی در جامعه شیوع و سـیطره پیداکرده که باید امام (ع) با آن مبارزه کند تا حال ملت اسلامی به «صلاح» آید. صلاح جز دگرگونی در نظام اقتصادی، سیاسی، قضایی، فرهنگی و اخـلاقی جـامعه میسر نیست؛ چراکه «صلاح» عبارت است از تطبیق نظامات اجتماعی اسلام بر جامعۀ مسلمانان و پیـراستگی عـقایدشان از خرافات و اوهام و باورهای سخیف؛ نهایتاً اینکه رشد یـابندهترین شـکل امربهمعروف و نهی از منکر، در جهادی متجلی کـه ماهیتاً جنبۀ ایدئولوژیکی و سیاسی دارد. خلاصه اینکه امام (ع) با حرکت خویش، تبیین دقیقی از امربهمعروف و نهیازمنکر که یک قاعدۀ فرعی مـکتب اسـت در رابطه بـا اصـول و پایـههای مکتب ارائه میدهد. امام (ع) نشان میدهد که «امربهمعروف و نهیازمنکر» تداومدار جامعه نهایتاً «پیروزی» حق و «ذهوق» باطل را به دنبال دارد.
فداکاری و جانبازی هنگامی از طرف خـدا با رضا و بهشت پاداش داده میشود که برای تحقق این هدف الهی انجام شده باشد.
«هدف» حمایت از دین خدا و پیامبر (ص)
آن چنانکه قبلاً توضیح داده شد، هدف نهایی امام (ع) کاملاً مـشخص بـود: نابودی جاهلیت نوین در تمامی اشکالش و احیاء قـوانین قرآن و سنت پیامبر (ص). این حـرکت مـستلزم به وجود آوردن دو مقدمه است:
1. ایجاد زمینۀ ذهنی تحول.
2. ایجاد زمـینۀ عـینی تحول.
بهاینترتیب هدف امام (ع) عبارت بود از حمایت دین خدا و پیامبرش (ص) در دو زمینۀ ذهنی و عینی. در آخرین دقایق رزم «طف» پس از نماز ظهر در دستور ادامۀ پیکار به طرفدارانش میفرمود که «از دین خدا و پیامبرش حمایت کنید.» هرگاه بخشی عین آن به تحقق پیوست و جامعه دگرگونی مطلوب را مییافت مردم بـه خـوشبختی میرسیدند؛ درصورتیکه مردم از حمایت امام (ع) پا به دامن میکشیدند و در پیروزی او همت به خرج نمیدادند بدبختی این جهان و آن جهانی را به دست خویش فراهم کرده بودند. این نکتهای است که امام (ع) در نطق «بیضه» به آن اشـاره کرد:
«مردم! پیـامبر خدا (ص) گفته هرکس قدرت محاکمه جباری را ببیند که آنچه را خدا حرام کرده حلال و روا میداند، تعهداتی را که در برابر خداوند داشته نقض میکند، مخالف سنت و رویه پیامبر (ص)، رفتار میکند، سیاستش نسبت به بندگان خدا گناهکارانه و تجاوزکارانه اسـت و بااینهمه نه عملاً و نه از راه تبلیغات بر آن نشورد، سزاست که خدا او را به سرنوشتی مانند سرنوشت و کیفر صاحب آن قدرت حاکمه دچار گرداند... .» بخش ذهنی آن عبارت بود از بهبود منعقدات و رفتار و اخلاق و بازآوردن آن به صورتی که خدا و پیامبرش (ص) گـفتهاند و ایـن اسـت تفسیر کلام امام (ع) به اینکه «از دیـن خـدا و پیـامبر حمایت کنید.»
هدف زیبندۀ او جز این نمیتوانست باشد؛ کسب و ثواب آخرت یا جلب رضای پروردگار؛ تحصیل خوشنامی و افتخار هرگز نمیتوانست هدف قرار گیرد، زیرا اینها نـتایج تـبعی و طـبیعی هدف اصلی است. امام (ع) میباید حتماً پیروز میشد و پیروزمندیاش به همین مـعنی بـود اگر «بهشتی» شدن از طریق جانبازی بهعنوان پیروزی بهشمار آید، باید متوجه بود که بهشتی شدن تنها به شرطی به تحقق میپیوست که بـا مـجاهدت و در تـحقق همین هدف عینی و محسوس اجتماعی کوشیده باشند؛ زیرا فداکاری و جانبازی هنگامی از طرف خـدا با رضا و بهشت پاداش داده میشود که برای تحقق این هدف الهی انجام شده باشد.
ممنونم از اطلاع رسانی ما شیعیان هر چقدر از جان افشانی های امام حسین بگیم و بنویسم کمه در اخر می خوام بگم یا حسین من در پس کوچه های ذهنم هر لحظه دنبال تو میگردم کجا گمت کردم ایا مرا همانند حر که در اخرین لحظه صدای عشق او را به درگاهت اورد مرا باز به درگاهت خواهی اورد ای کاش مرا همچون حر دوست داشته باشی...