خاندان پیغمبر (ص) به پیروی از رسول خدا (ص) در عبادت پروردگار اهتمامی خاص داشتند.

«و الذین یبیتون لربهم سجداً و قیاما»[1]
«و آنانند که در حالت سجده یا ایستاده، شب را به روز مى‏ آورند»

قرآن به پیغمبر اسلام (ص) امر کرد که پاسی از شب را به نماز بگذراند تا آنکه خدا او را به مقامی محمود برساند.[2] او چنان در کار عبادت اهتمام ورزید که قرآن به دلداری‌اش آمد.
«ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی»[3] 
«قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتى»

پس از او امامان دین، سیرت جد خود را زنده نگاه داشتند. در میان آنان، علی بن الحسین (ع) در کثرت عبادت امتیازی خاص یافته است؛ چنانکه از لقب‌های او سید العابدین، سید الساجدین و ذو الثفنات است. او بیشتر شب‌های عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانید.

نمونه هایی از آنچه از ورع و پارسایی امام سجاد (ع) در تاریخ نقل شده است:


داستان طاووس فقیه از عبادت امام سجاد (ع):

ابن شهرآشوب به اسناد خود از طاووس فقیه آورده است:

زهری: در روز قیامت ندا می‌دهند سید عابدان زمان خود برخیزد. در آن‌وقت علی بن الحسین خواهد برخاست

«او را دیدم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت کرد. چون اطراف خود را خالی دید به آسمان نگریست و گفت خدایا ستاره‌های آسمانت فرورفتند و دیده‌های آفریدگانت خفتند. درهای تو به‌روی خواهندگان باز است! نزد تو آمدم تا مرا بیامرزی و بر من رحمت کنی! و در عرصه قیامت روی جدم محمد (ص) را به من بنمایانی!» سپس گریست و گفت: «به عزت و جلالت سوگند با معصیت خود قصد نافرمانی تورا نداشتم و دربارۀ تو در تردید و به کیفر تو جاهل نبودم و عقوبت تو را نمی‌خواستم. اما نفس من، مرا گمراه کرد و پرده‌ای که بر گناه من کشیدی مرا بر آن یاری داد. اکنون چه کسی مرا از عذاب تو می‌رهاند؟ و اگر رشتۀ پیوند خود را با من ببری به‌رشتۀ چه کسی دست زنم؟ چه فردای زشتی در پیش دارم که باید پیش روی تو بایستم! روزی که به سبک باران می‌گویند بگذرید و به سنگین‌باران می‌گویند فرود آیید، آیا با سبک‌باران خواهم گذشت؟ یا با سنگین‌باران فرود خواهم آمد؟ وای بر من. هرچه عمرم درازتر می‌شود گناهانم بیشتر می‌شود و توبه نمی‌کنم. آیا هنگام آن نرسیده است که از روزگارم شرم کنم؟» 

سپس گریست و گفت:

«أتحرقنی بالنار یا غایه المنی

فأین رجائی ثم أین محبتی

أتیت بأعمال قباح ردیئه

و ما فی الوری خلق جنی کجنایتی»

پس گریست و گفت: «پاک خدایا تو را نافرمانی می‌کنند، چنانکه گویی تو را نمی‌بینند. و تو بردباری می‌کنی چنانکه گویی تو را نافرمانی نکرده‌اند. با بندگانت چنان نکویی می‌کنی که گویی به آنان نیازمندی و تو ای سید من از آنان بی‌نیازی.» سپس به مسجد رفت.

من نزد او رفتم سرش را بر زانوی خود نهادم و چندان گریستم که اشکم بر گونه‌هایش روان شد. برخاست و نشست و گفت: «کیست که مرا از یاد پروردگار بازمی‌دارد؟»

ـ «من طاووس هستم ای فرزند رسول خدا. این جزع‌وفزع چیست؟ بر ما است که چنین زاری کنیم؛ لیکن به‌جای عبادت، جنایت و نافرمانی پیشه می‌سازیم. پدرت حسین بن علی (ع) است! مادرت فاطمه زهرا (س) است! جدت رسول خدا (ص) است!» به من نگریست و گفت:

ـ «طاووس! هیهات هیهات. از پدر و مادرم مگو! خدا بهشت را برای فرمان‌برداران و نیکوکاران آفریده اگرچه بندۀ حبشی باشد. و آتش را برای کسی که او را نافرمانی کند آفریده. هرچند سید قریشی باشد.

مگر کلام خدا را نشنیده‌ای که «فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» [4]

به خدا فردا جز عمل صالح چیزی تو را سود ندارد.»[5]

 

داستان عبدلله قرشی از به نماز ایستادن امام سجاد (ع):

مفید از عبدالله بن محمد قرشی روایت کند:

«چون علی بن الحسین (ص) وضو می‌گرفت رنگش زرد می‌شد. به او می‌گفتند تو را چه می‌شود می‌گفت: می‌دانید می‌خواهم پیش چه کسی برپا بایستم؟» [6]

نافله‌هایی را که در روز از او فوت شده بود در شب قضا می‌کرد و می‌فرمود: «فرزندانم! این نماز بر شما واجب نیست ولی دوست دارم شما بر کار خیر عادت کنید و آن را ادامه دهید.»[7]

 

شدت عبادت و ورع امام سجاد (ع):

1- زهری می‌گفت:
«در روز قیامت ندا می‌دهند سید عابدان زمان خود برخیزد. در آن‌وقت علی بن الحسین خواهد برخاست.»[8]

 

2- مردی به سعید بن مسیب گفت: «با ورع تر از فلان ندیدم!
بدو گفتند: علی بن الحسین را دیدی؟
گفت: نه!
گفتند: اگر دیده بودی می‌گفتی با ورع تر از او ندیدم.»[9]
هرگاه نام او برده می‌شد می‌گریست و می‌گفت: زین‌العابدین[10] و می‌گفت، سید عابدان علی بن الحسین است.[11]

 

3- روزی در سجده بود، آتش در خانه‌اش افتاد. به او گفتند «یابن رسول‌الله آتش آتش!» و او همچنان در سجده بود تا آتش خاموش شد. بدو گفتند: چه چیز تو را از آتش به خود مشغول کرد؟ فرمودند: آتش آخرت.[12]

اسامه بن زید از رسول خدا روایت کند که روز رستاخیز همۀ دیدها گریان است مگر چهار دیده؛ دیده‌ای که از ترس خدا بگرید. دیده‌ای که در راه خدا کور شود. دیده‌ای که بدانچه خدا حرام کرده ننگریسته باشد. دیده‌ای که شب را بیدار و در سجده باشد.

 

4- روزی طفلی از او در چاه افتاد و او در نماز بود، چون از نماز فارغ شد گفت: «من متوجه نشدم، چراکه با پروردگاری بزرگ به مناجات مشغول بودم.»[13]

 

5- و یعقوبی نویسد؛ «مشهور آن است که از امام باقر (ع) پرسیدند: چرا پدرت فرزندان بسیار نداشت؟ گفت: تعجب می‌کنم که من چگونه متولد شدم! پدرم در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند.»[14]

 

6- خادمۀ او گوید: «نه شب برای او رختخوابی گستردم و نه در روز برای او سفره‌ای نهادم.» [15]

 

7- مفید از طاووس آرد که:

شب داخل حجر اسماعیل شدم. علی بن الحسین (ع)  نیز به حجر آمد و به نماز ایستاد. چون به سجده رفت با خود گفتم مردی صالح از بهترین اهل‌بیت است. بشنوم چه می‌گوید، و شنیدم که در سجده می‌گفت: «بندۀ تو در آستانۀ تو است. مستمند تو در آستانۀ تو است. گدای تو در آستانۀ تو است. خواهنده از تو در آستانۀ تو است.»[16]

طاووس گوید: «این دعا را در هیچ اندوهی نخواندم مگر آنکه برطرف شد.»[17]

اصمعی گوید: «شبی گرد خانه کعبه می‌گشتم. جوانی نیکو صورت را دیدم که بر پردۀ کعبه چسبیده بود و می‌گفت:

«خدایا! دیده‌ها خفته و ستاره‌ها به فراز آمده است. تو پادشاه زنده و قیومی!

پادشاهان درهای خود را بسته و نگهبانان بر درها گمارده‌اند و درهای تو به‌روی خواهندگان گشوده است. آمده‌ام تا بر من بدیده رحمت بنگری که تو أرحم الراحمین هستی!» سپس گفت:

«یا من یجیب دعا المضطر فی الظلم

یا کاشف الضر و البلوی مع السقم[18]

قد نام و فدک حول البیت قاطبه

و أنت وحدک یا قیوم لم تنم [19]

أدعوک رب دعاء قد أمرت به

فارحم بکائی بحق البیت و الحرم[20]

إن کان عفوک لا یرجوه ذو سرف

فمن یجود علی العاصین بالنعم.»[21]

 

8- روزی فرزندش ابوجعفر نزد او رفت. پدر را دید که از شب‌زنده‌داری بسیار به رنگ زرد درآمده، و دیدگانش از گریه فراوان چرک کرده و پیشانی او پینه‌ بسته. بینی وی از سجده خراشیده و پاهایش از ایستادن بسیار ورم کرده. چون پدر را بدین حال دید نتوانست گریۀ خود را نگاه دارد. پدر به او نگریست و گفت:

ـ« فرزندم آن صحیفه‌ها را که اعمال علی بن ابی‌طالب در آن ثبت شده به من بده! اوراق را بدو دادم. اندکب بدان نگریست و با گرفتگی خاطر گفت: چه کسی توانایی عبادت علی بن ابی‌طالب را دارد ؟»[22]

 

9- روزی جابر به دیدن او رفت و گفت: «فرزند رسول خدا! نمی‌دانی خدا بهشت را برای شما و دوستداران شما و دوزخ را برای دشمنان شما آفریده است؟ این چه رنجی است که بر خود هموار می‌کنی؟ و خود را این‌چنین به‌سختی می‌افکنی؟» امام پاسخ داد: «ای یار رسول خدا نمی‌دانی که پروردگار گناهان رسول خدا را بخشید. بااین‌همه او کوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان خدا را عبادت کرد که ساق‌های او ورم آورد. گفتند تو چنین می‌کنی و خدا گناهان پیشین و واپسین تو را بخشیده است. فرمود: آیا بندۀ سپاسگزاری نباشم؟»

جابر چون دید نمی‌تواند با چنین سخنان علی بن الحسین را از رنج عبادت بازدارد گفت: «فرزند پیغمبر خود را هلاک مکن! تو از خاندانی هستی که مردم بدان‌ها بلا را از خود دور می‌سازند و از خدا رحمت می‌طلبند!»

چون علی بن الحسین (ص) وضو می‌گرفت رنگش زرد می‌شد. به او می‌گفتند تو را چه می‌شود می‌گفت: می‌دانید می‌خواهم پیش چه کسی برپا بایستم؟

«ـ من به راه پدرانم می‌روم.» [23]

 

10- علی بن عیسی اربلی از یوسف بن اسباط و او از پدرش روایت کند که:

به مسجد کوفه درآمدم. جوانی با پروردگار خود مناجات می‌کرد و در سجده می‌گفت که:

«چهرۀ من خاک‌آلوده آفریدگارم را سجده می‌کند، و سزاوار است که چنین کند.» نزد او رفتم علی بن الحسین (ع) بود. چون سپیده بامداد دمید و نزد او رفتم و گفتم: «فرزند رسول خدا! خودت را عذاب می‌دهی و خداوند چنین فضیلتی به تو بخشیده است؟»

گریست و گفت: «اسامه بن زید از رسول خدا روایت کند که روز رستاخیز همۀ دیدها گریان است مگر چهار دیده؛ دیده‌ای که از ترس خدا بگرید. دیده‌ای که در راه خدا کور شود. دیده‌ای که بدانچه خدا حرام کرده ننگریسته باشد. دیده‌ای که شب را بیدار و در سجده باشد. خدا بدین دیدگان بر فرشتگان مباهات می‌کند و می‌گوید:

به بندۀ من بنگرید. روح او نزد من و تن او در طاعت من است. از خوابگاه برخاسته از بیم عذابم مرا می‌خواند و طمع در رحمت من دارد.» پس اربلی در ذیل این حدیث نویسد:

«این روایت چنین ضبط شده. اما به گمان من علی بن الحسین (ع) جز همراه پدر خود به عراق نرفت و چون پس از شهادت پدر به کوفه رسید در بند دشمن بود و نمی‌توانست به مسجد کوفه رود و در آنجا نماز بخواند.»[24]

 

ادعیه منقول از امام سجاد (ع):

در کتاب‌های دعا از جمله در فرحه الغری تألیف سید بن طاووس، و مصباح المتهجد شیخ طوسی دعا و زیارت‌نامه‌هایی از طریق ابوحمزۀ ثمالی از امام سجاد (ع) روایت شده است. مشهورترین این دعاها، دعای معروف به ابوحمزه است که خواندن آن در سحرهای ماه رمضان استحباب دارد. ابوحمزۀ ثمالی از تابعین و از زاهدان مقیم کوفه بوده است؛ لیکن چنانکه مؤلف کشف الغمه نوشته است[25] گمان نمی‌رود امام علی بن الحسین (ص) پس از سال شصت و یکم هجری به کوفه آمده و در آن شهر اقامت کرده باشد.

در روضۀ کافی حدیثی از طریق ابوحمزه نقل شده است که: «نخست آشنایی من با علی بن الحسین (ع) این بود، که دیدم مردی از باب الفیل (یکی از درهای مسجد کوفه) درآمد چهار رکعت نماز خواند. من به دنبال او تا بئر الرکوه نزد خانۀ صالح بن علی رفتم. در آنجا شتری زانو بسته با غلامی سیاه بود. پرسیدم:

ـ« این کیست؟»

ـ« علی بن الحسین است!»

نزدیک او شدم. سلام کردم. پرسیدم:

ـ«برای چه به شهری آمده‌ای که پدر و جدت در آنجا کشته‌شده است؟»

ـ«پدرم را زیارت کردم و در این مسجد نماز خواندم و اکنون عازم مدینه هستم.»[26]

ظاهراً این حدیث همان است که در مفاتیح‌الجنان در سند زیارت مطلقۀ امیرالمؤمنین علی (ع) از فرحه الغری با تفصیل بیشتری نقل شده است.

و باز در فرحه الغری اول باب چهاردهم روایتی از طریق جابر جعفی از امام باقر (ع) آمده است که:

«پدرم علی بن الحسین برای زیارت قبر امیرالمؤمنین به «مجاز» در ناحیۀ کوفه رفت. در آنجا ایستاد و گریست و گفت: السلام علیک یا امین‌الله فی ارضه.»

در دنبالۀ این روایت سید از مزار ابن قره نقل کند که: امام باقر گفت: «پدرم علی بن الحسین (ع) پس از شهادت پدرش در بادیه خیمه‌ای موئین برافراشت و از آنجا برای زیارت پدر و جد خود به عراق می‌رفت و کسی نمی‌دانست. من در یکی از سفرها با او بودم.» [27]  و این روایت سند زیارت امین‌الله (از زیارت‌های معروف) است.

اگر در انتساب روضه به کلینی تردیدی نکنیم و اگر روایت‌های سید را از جهت سند درست بدانیم باید آمدن امام علی بن الحسین (ع) به کوفه را بین سال‌های 67 ـ 74 فرض کنیم که سال‌های حکومت حارث بن ربیعه، بشر بن مروان و عبدالله بن خالد بر این شهر و دورۀ بی‌ثباتی حکومت‌های عراق و عدم تسلط کامل دمشق بر ایالت‌ها بوده است زیرا:

1 ـ امام علی بن الحسین (ع) پس از بازگشت از شام تا پایان زمامداری یزید در مدینه به سر برده است و چنانکه دیدیم در واقعۀ حره حاضر بود و خاندان‌هایی را از مردم شهر پناه داد.

2 ـ پس از مرگ یزید کوفه دستخوش آشوب و انقلاب شد (64 ـ 67). در این مدت هم امام علی بن الحسین (ع) در مدینه به سر برده است؛ زیرا چنانکه نوشتیم مختار پس از تسلط بر کوفه بدو نامه نوشت و از وی خواست رخصت دهد تا دعوت به نام او آغاز شود.

3 ـ در دورۀ حکومت بیست‌سالۀ حجاج بر کوفه (75 ـ 95 ه.ق) ظاهراً امام علی بن الحسین (ع) بدین شهر نیامده. چه از یکسو دشمنی حجاج با او و خاندان او آشکار است و از سوی دیگر با مراقبت‌های دقیق وی بر شهر و سیاست انتظامی که پیش گرفت[28] ممکن نبود علی بن الحسین (ع) به کوفه درآید و آمدن او از دیدۀ جاسوسان حجاج پنهان ماند. اگر او را می‌دیدند مسلما نزد حجاج می‌بردند.

احتمال آمدن آن حضرت به کوفه فقط در فاصلۀ سال‌های 67 ـ 74 میسر است. اما فرض بهتر و دقیق‌تر این است که بگوییم ابوحمزه در سفرهای مکرر خود به مدینه شرف ملاقات امام را یافته و دعاها و روایت‌ها را در آنجا از او آموخته است. (و العلم عندالله).