در مقالۀ قبل بیان مکارم اخلاق امام حسین (ع) را شروع کردیم تا معلوم شود آن وجودی که مظهر کامل عظمت، استقامت، صبر و فداکاری در راه حق شد، صاحب تمام عظمتهای انسانی و بزرگواریها بود.
در این مقاله نیز به ادامۀ این مکارم میپردازیم:
ابن عبدالبر و ابن اثیر از مصعب زبیری روایت کردهاند که گفت:
«کانَ الحُسَینُ فاضلاً دیِّناً کثیرَالصلاهِ والصوم والحجّ»
حسین بافضیلت و متمسک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.[1]
عبدالله بن زبیر در وصف عبادت او گفت:
«لقد کانَ قوّاماً باللَّیل صوّاماً بالنَّهار»
عقاد میگوید: علاوه بر نمازهای پنجگانه، نمازهای دیگر بهجا میآورد و علاوه بر روزۀ ماه رمضان، در ماههای دیگر هم روزهایی را روزه میگرفت. هیچ سالی حج خانۀ خدا از او فوت نشد؛ مگر آنکه ناچار به ترک شده باشد.[2]
روزی از روزها رکن کعبه را گرفته بود و بدین گونه دعا و اظهار بندگی و ذلت در درگاه خدای عزیز میکرد:
«الهی نَعَمتنی فلم تَجِدنی شاکراً وابتَلَیتنی فلم تجدنی صابراً فلا انتَ سلبتَ النِّعمهَ بترکِ الشُکرِ و لا ادمتَ الشدهَ بترک الصَّبرِ الهی ما یکون منَ الکریمِ الّا الکرم»[3]
«خدای من، به من نعمت دادی، ولی مرا شاکر نیافتی. مرا آزمودی ولی مرا صابر نیافتی؛ پس تو نعمت را از من بهواسطۀ ترک شکر سلب نکردی و سختی را بر من به خاطر ترک صبر ادامه ندادی. خدای من از کریم جز کرم برنمیآید.»
حسین بافضیلت و متمسک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.
اگر کسی میخواهد حال دعا و عبادت حضرت را بیشتر دریابد به همان دعای معروف عرفه رجوع کند تا کمی با نهایت خضوع در برابر حقتعالی آشنا شود.
علی (ع) و اهلبیتش در جود و بخشش شهرۀ آفاق شدند و اندک درهم و قرص نانی را که داشتند به فقرا میدادند. دیگران را بر خود مقدم میداشتند و بسیار ایثار میکردند.
ابن عساکر در تاریخ خود از ابی هشام فناد روایت کرده که او از بصره برای حسین (ع) کالا میآورد و آن حضرت از جای برنخاسته همه را به مردم میبخشید.[4]
روزی آن حضرت به عیادت و احوالپرسی اسامه بن زید به منزل او قدم رنجه فرمود.
اسامه میگفت: واغمّاه
فرمود: برادر چه غم داری؟
عرض کرد: قرضی که شصت هزار درهم است.
حسین فرمود:
آن به ذمۀ من است.
اسامه گفت میترسم ادا نشده بمیرم.
فرمود: «نمیمیری تا من آن را ادا کنم» و آن را پیش از مرگ او ادا کرد.[5]
حسین (ع) از کسانی بود که به فرزندان خود محکمترین علائق مهر و محبت را دارند و عواطف آنها نسبت به همسرهایشان بهترین و نیرومندترین عواطف است.
ابن عساکر روایت کرده: گدایی میان کوچههای مدینه قدم برمیداشت و سؤال (گدایی) میکرد. وقتی به در خانۀ حسین (ع) رسید، در را کوبید و این دو بیت شعر را انشا کرد:
لَم یخِبِ الیومَ من رجاکَ و من حرَّکَ من دونِ بابکَ الحَلَقَه
انتَ ذو الجودِ انتَ معدَنُهُ اَبوکَ قد کان قاتلَ الفَسَقَه
(ناامید نمیشود امروز آنکسی که به تو امیدوار باشد و حلقۀ در خانۀ تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششی و پدرت کشندۀ فاسقان بود.)
حسین (ع) مشغول نماز بود. نماز را بهزودی بهجا آورد و بیرون آمد. عربی تنگدست دید؛ برگشت و قنبر را صدا زد و قنبر جواب داد: (لَبَّیکَ یابن رسول الله)، فرمود: از پول مخارج ما چقدر مانده است؟ عرض کرد: دویست درهم که فرمودی در بین اهلبیت قسمت کنم. فرمود آن را بیاور. کسی آمده که از آنها به آن سزاوارتر است. آن را گرفت و بیرون آمد و به اعرابی داد و این اشعار را انشا کرد:
خُذها فانّی الَیکَ مُعتذرٌ واعلَم باَنّی علیکَ ذو شَفَقَه
لَو کانَ فی سَیرنا عصاً تَمِدُّ اِذَن کانت سمانا علیکَ مُندَفِقَه
لکِنَّ ریبَ الزَّمانِ ذو غِیَرٍ والکَفُّ منّا قلیلهُ النَّفَقَه
در این اشعار از آن مرد عذرخواهی فرمود. اعرابی پولها را گرفت و در حال رفتن میگفت:
«الله اَعلَمُ حیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه»[6]
حسین (ع) در آداب اجتماعی و حسن معاشرت بلندپایه و بینظیر بود. عفو و گذشت از خصال آن حضرت بود.
جمالالدین محمد زرندی حنفی مدنی، روایت کرده که از علی بن الحسین (ع) از پدرش حسین (ع) گفت: شنیدم میفرمود: اگر مردی به من دشنام دهد در این گوش (به گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بیاورد در گوش دیگرم، عذر او را میپذیرم برای اینکه امیرالمؤمنین (ع) حدیث کرد مرا که شنید، جدم پیغمبر (ص) فرمود:
«لا یَرِدُ الحوضَ من لم یَقبَلِ العذرَ مِن مُحِقٍّ اَو مُبطِلٍ»
(وارد حوض (کوثر) نمیشود کسی که عذر را نپذیرد، خواه عذر آور محق باشد یا باطل بگوید)[7]
یاقوت مستعصمی از انس روایت کرده که گفت: در خدمت حسین (ع) بودم که کنیزکی دسته گلی برای آن حضرت آورد. حسین (ع) فرمود: «انتِ حُرَّهٌ لِوَجهِ الله تعالی»
حسین (ع) در آداب اجتماعی و حسن معاشرت بلندپایه و بینظیر بود. عفو و گذشت از خصال آن حضرت بود.
گفتم: کنیزکی یک دسته گل برایت آورده، او را آزاد میکنی؟ فرمود: اینچنین خدا به ما ادب آموخته است که فرمود:
«واِذا حُیِّیتُم بِتَحیَّهٍ فَحَیُّوا بِاَحسَنَ مِنها اَو رُدُّوها»
و نیکوتر از این دسته گل آزاد کردن او بود.[8]
عقاد پس از آنکه این شعر را از آن حضرت نقل کرده است:
لَعَمرُکَ انَّنی لَاُحِبُّ داراً تکونُ بها سکینهُ والربابُ
اُحِبُّهُما وَاَبذُلُ جُلَّ مالی وَلیسَ لعاتبٍ عندی عِتابً
«بهجان تو سوگند! آن خانهای را که سکینه و رباب در آن باشند دوست دارم. آن دو را دوست دارم و بیشتر مالم را نثار آنان میکنم و کسی نمیتواند مرا بر این دوستی ملامت کند».
میگوید: حسین (ع) از کسانی بود که به فرزندان خود محکمترین علائق مهر و محبت را دارند و عواطف آنها نسبت به همسرهایشان بهترین و نیرومندترین عواطف است.