میشود مولا؟!
رجب را که پشت سر میگذاریم و به روزهای آخرش نزدیک میشویم آیه «فَخَرجَ مِنها خائِفاً یَتَرقّب» [1] برایمان زنده میشود. شعبان که به سوم و چهارم و پنجم میرسد، دلهایمان همراه میشود با فطرس ملک و میرود و در کنج سفینهالحسین برای خودش جا میگیرد.
شبهای قدر که میرسد با پای دل میرویم در بین الحرمین و آنجا سفره افطار خود را باز میکنیم.
هشتم ماه ذی حجه که میشود کنار کعبه میایستیم تا شنونده خطبه قمر بنی هاشم علیهالسلام باشیم و سپس همراه کاروان از حرم امن الهی بیرون میرویم تا با صاحب حرم همراه شویم.
کم کم حال و هوای دل پر میزند برای محرم
و بالاخره شب اول محرم از راه میرسد...
یا محمد!! حسین (ع) به کربلا آمده ...
در این شبها دیگر دلها نیازی به سنج و طبل ندارند، با دیدن یک پرچم و یک کتیبه پرواز میکنند و راهی میشوند و تمام آرزویشان این میشود که در مجلسی به یاد و نام آنها شرکت کنند.
شب تاسوعا میشود...
سقای دشت کربلا، اباالفضل اباالفضل اباالفضل
اینجا دیگر یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُم [2]رنگ تحقق به خود میگیرد و همگان خواستهشان همان خواسته اهل حرم میشود تا از پدر بخواهند که عمو به خیمهها باز گردد.
شب عاشورا فرا میرسد...
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است، مکن ای صبح طلوع...
و دعای «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد[3]» ذکر لب همه عزاداران میشود.
عصر عاشورا که میآید گویی همه فهمیدهاند که کاری از دستشان بر نیامد و شد آنچه که نباید ... لذا خسته و درمانده، آماده برپا کردن شام غریبان میشوند برای امامی که هنوزم که هنوز است برای قافله خود همراه جمع میکند و یار میخرد...
سپس دلهای مشتاقان راهی میشود با زینب کبری (س)، تا حضرت را یاری کند برای پیدا کردن طفلکان یتیم و برای آرام کردن زنان بی همسر و فرزند... آری دلهایشان راهی میشود تا شاید اذن پیدا کنند که اربعین نیز همراه همین کاروان به زیارت ارباب بروند...
بعد از به خاک سپردن دختر سه ساله در خرابه شام، اربعین کم کم از راه میرسد و دلهای عزادار پرمیکشد تا «السَّلَامُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَات[4]» را روی فرشهای حرم بخواند و دیدگانشان را بدوزند به پرچم روی گنبد و رنگ طلاگونه آن چشمهایشان را بزند.
دیگر به اواخر ماه صفر نزدیک میشویم؛ اما چه کند عزاداری که با لباس مشکی مصیبتش انس گرفته؟! و چه کند محبی که تمام امید شبهایش، شرکت در مجالس عزا بوده؟!
آمدهایم تا دلمان را به دست اویی بسپاریم که تنها اوست که «امین الله» است وعاجزانه بخواهیم که آن را برایمان همانگونه که اشکها جلایش داده اند نگهدارد.
از او بخواهیم که نگذارد از این کشتی، خود را به دریای متلاطم افکنیم و دور شویم از سفینه نجات...
مولا جان میشود هر صبح وشام که به یاد جد غریبتان اشک میریزید برای ما غافلان نیز روضهای بخوانید تا اشک ما نیز جاری شود؟! میشود اشکهای ما را بخرید؟! میشود زندگیمان را به گونهای کنید که تا محرم دیگر دلمان همین جلایی را که با اشک پیدا کرده نگهدارد؟! می شود که ما زنده باشیم تا محرم سال آینده؟! میشود؟!
«وَ أَنْتَ یَا مَوْلَایَ کَرِیمٌ مِنْ أَوْلَادِ الْکِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیَافَهِ وَ الْإِجَارَهِ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِکَ الطَّاهِرِین[5]»