صبح زود با نجف و مرقد امیرالمؤمنین (ع) به این امید خداحافظی کرده بودیم که رهسپار کربلای سیدالشهدا (ع) هستیم، پس از ساعتی طی مسافت به منطقه مسیّب رسیدیم که از دو جهت با اهمیت است یکی اینکه دو طفلان جناب مسلم محمد و ابراهیم که مظلومانه شهید شدند، در آن دفناند و دیگر آنکه مسیب نوید ورود به کربلا است اما مقداری که از مسیب به سمت کربلا حرکت کردیم خبردار شدیم:
همشهری آنلاین:
چهار انفجار روز یکشنبه در استان کربلا دستکم 108 تن کشته و زخمی بر جا گذاشت.
به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری فرانسه، یک منبع در پلیس کربلا اعلام کرد که در پی چهار انفجار که روز یکشنبه در این استان روی داد، دستکم 9 تن کشته و 99 تن دیگر زخمی شدند.
بر اساس این گزارش، انفجار چهارم کمی پس از سه انفجار اول در مرکز کربلا روی داد.
ابتدا دو خودروی بمبگذاری شده در منطقه "باب طویریج" در استان کربلا به صورت پیاپی منفجر شدند.
یک بسته انفجاری نیز در نزدیکی اداره صدور گذرنامه منفجر شد.
یک منبع که نخواست نامش فاش شود، افزود: انفجار چهارم در پی سه انفجار قبلی و در میان فضای ترس و وحشتی که در بین مردم ایجاد شده بود، روی داد.
به همین دلیل در اولین بازرسی ورودی شهر کربلا اتوبوس متوقف شد و بنا شد باقی مانده راه را پیاده طی کنیم، برای برخی زنان و افراد مسن گاری گرفتند ولی بقیه در ناملایمی هوا شروع به حرکت کردیم. هرچه به مرکز شهر نزدیکتر میشدیم فاصله بازرسیها به هم نزدیک تر میشد تا اینکه ناگهان من که در افق، چشمان خستهام را به دنبال چیز دیگری میدواندم گنبد طلایی باب الحوائج حضرت عباس (ع) برایم نمایان شد، بی اختیار گریهام شدت گرفت و به نشان سلام، دست بر سینه گذاشتم و خم شدم. بقیه دوستان هم آرام آرام متوجه این قضیه شدند و صدای سلام و صلوات بلند شد...
بعد از کمی راه رفتن در ظهر گرم کربلا سرانجام به هتل رسیدیم، معطل نکردم چون شنیده بودم که در مورد زیارت سیدالشهدا (ع) زیارت با همان غبار سفر توصیه شده که خاص زیارت سیدالشهدا میباشد.[1] راه افتادم اما قدمها را به آرامی برمیداشتم آنچنان که توصیه شده[2] اما اگر میخواستم هم شدت گریه شوق، اجازه نمیداد سریع حرکت کنم، از آنجا که حرم حضرت ابالفضل (ع) نزدیکتر و سر راه بود؛ ابتدا به حرم ایشان وارد شدم عرض سلامی مختصر کردم و از ایشان اجازه گرفتم تا به حرم امام حسین (ع) شرفیاب شوم وآن ضریح شش گوشه را به آغوش بگیرم. از باب صاحب الزمان صحن حرم علمدار کربلا که از درهایی است که به بین الحرمین باز میشود خارج شدم و با دیدن پرچم سرخ و گنبد سیدالشهدا عرض سلام نمودم و تمام بین الحرمین را چشم دوخته به گنبد پیمودم تا رسیدم به "باب الشهدا" و آنچنان که توصیه به ورود از در شرقی شده[3]، وارد شدم...
گریه امانم نمیداد، بر روی دیوار نوساز حرم قطعاتی از زیارت ناحیه مقدسه را خواندم و همانجا سر برعتبه گذاشته و مدتی عبارات آن را با خود زمزمه مینمودم و میگریستم...
السَّلَامُ عَلَى ابْنِ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ السَّلَامُ عَلَى ابْنِ خَدِیجَهَ الْکُبْرَى السَّلَامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى... السَّلَامُ عَلَى شَهِیدِ الشُّهَدَاءِ
به آرامی گام برداشتم و از پلهها پایین آمدم و وارد صحن شدم. بر در ورودی رواق پایین پای سیدالشهدا ایستادم. ضریح ششگوش نمایان شده بود.عرض سلام به امام حسین (ع) و جناب علی اکبر و شهدا نمودم خواستم وارد بشوم اما روایت معروف روی کاشیکاریهای حرم توجه من را به خودش جلب نمود. آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتم که حیفم آمد آن را حتی به عنوان سوغاتی هم که شده، برای دوستانم تکرار نکنم. ابتدای روایت اینگونه آغاز میشود که[4]:
قدامه بن زائده از پدرش نقل میکند که گفت:
حضرت على بن الحسین (ع) امام زین العابدین(ع) فرمودند: اى زائده خبر به من رسیده که گاهى به زیارت قبر ابى عبد اللَّه الحسین (ع) میروى؟ عرض کردم: همان طور است که خبر به شما رسیده.
حضرت فرمودند: براى چه مبادرت به چنین کاری میکنی در حالى که تو نزد سلطان خود جایگاهی داری و وى کسىاست که توان این را ندارد ببیند شخصى به ما محبّت داشته و ما را بر دیگران برترى مىدهد و فضائل ما را ذکر مىکند و حقّى که از ما بر این امّت واجب است را رعایت مىنماید؟ محضر مبارکش عرض کردم: به خدا سوگند قصدم از این فعل فقط رضایت خدا و رسول خدا بوده و از غضب و سخط کسى که بر من غضب نماید ترس و وحشتى ندارم و امر مکروهى که از ناحیه این فعل به من برسد هرگز در سینه ام گران و سنگین نیست و بر من قابل تحمّل مىباشد.حضرت فرمودند: تو را به خدا سوگند امر چنین است؟
عرض کردم: به خدا سوگند امر چنین است.حضرت سؤالشان را (جهت تأکید) سه بار تکرار فرموده و من نیز جوابم را سه بار بازگو نمودم.
سپس حضرت فرمودند: بشارت باد ترا، بشارت باد ترا، بشارت باد تو را، لازم شد خبر دهم تو را به حدیثى که نزد من بوده و از احادیث نخبه و برگزیدهاى است که جزء اسرار مخزونه مىباشد و آن این است[5]:
از این قسمت روایت به نقل از تاریخ یعقوبی بر روی کاشیهای آبیرنگ سر در ورودی رواق پایین پای سیدالشهدا (ع) با لعاب طلایی رنگ حک شده:
فَإِنَّهُ لَمَّا أَصَابَنَا بِالطَّفِّ مَا أَصَابَنَا وَ قُتِلَ أَبِی علیه السلام وَ قُتِلَ مَنْ کَانَ مَعَهُ- مِنْ وُلْدِهِ وَ إِخْوَتِهِ وَ سَائِرِ أَهْلِهِ وَ حُمِلَتْ حَرَمُهُ وَ نِسَاؤُهُ عَلَى الْأَقْتَابِ یُرَادُ بِنَا الْکُوفَهُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ صَرْعَى وَ لَمْ یوُارَوْا فَعَظُمَ ذَلِکَ فِی صَدْرِی وَ اشْتَدَّ لِمَا أَرَى مِنْهُمْ قَلَقِی فَکَادَتْ نَفْسِی تَخْرُجُ وَ تَبَیَّنَتْ ذَلِکَ مِنِّی عَمَّتِی زَیْنَبُ الْکُبْرَى بِنْتُ عَلِیٍّ علیهماالسلام فَقَالَتْ:
مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی فَقُلْتُ وَ کَیْفَ لَا أَجْزَعُ وَ أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَى سَیِّدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُصْرَعِینَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِینَ لَا یُکَفَّنُونَ وَ لَا یُوَارَوْنَ وَ لَا یُعَرِّجُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ لَا یَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ کَأَنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتٍ مِنَ الدَّیْلَمِ وَ الْخَزَرِ فَقَالَتْ لَا یُجْزِعَنَّکَ مَا تَرَى فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم إِلَى جَدِّکَ وَ أَبِیکَ وَ عَمِّکَ وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ المیثاق (مِیثَاقَ) أُنَاسٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ لَا تَعْرِفُهُمْ فَرَاعِنَهُ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ هُمْ مَعْرُوفُونَ فِی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ أَنَّهُمْ یَجْمَعُونَ هَذِهِ الْأَعْضَاءَ الْمُتَفَرِّقَهَ فَیُوَارُونَهَا وَ هَذِهِ الْجُسُومَ الْمُضَرَّجَهَ وَ یَنْصِبُونَ لِهَذَا الطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِیکَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ لَا یَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى کُرُورِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ لَیَجْتَهِدَنَّ أَئِمَّهُ الْکُفْرِ وَ أَشْیَاعُ الضَّلَالَهِ فِی مَحْوِهِ وَ تَطْمِیسِهِ فَلَا یَزْدَادُ أَثَرُهُ إِلَّا ظُهُوراً وَ أَمْرُهُ إِلَّا عُلُوّا
عمّه ام فرمود: آنچه مىبینى تو را به جزع نیاورد، به خدا سوگند این عهد و پیمانى بوده که رسول خدا (ص) با جدّ (امیر المؤمنین (ع)) و پدر (سیّد الشهداء (ع)) و عمویت (حضرت مجتبى (ع)) نموده
زمانى که در طف (کربلا) آن مصیبت به ما وارد گشت و پدرم (ع) و تمام فرزندان و برادران و جمیع اهلش که با او بودند کشته شدند و خانواده و زنان آن حضرت را بر روى شتران بى جهاز نشانده و ما را به کوفه برگرداندند پس به قتلگاه ایشان چشم دوختم و ابدان طاهره ایشان را برهنه و عریان دیدم که روى خاک افتاده و دفن نشده اند و پوشانده نشدهاند، این معنا بر من گران آمد و در سینه ام اثرش را یافته و هنگامى که از ایشان چنین منظره اى را مشاهده کردم،اضطراب و بى قراری در من شدت یافت به حدّى که نزدیک بود روح از کالبدم خارج شود، این هیئت و حالت را وقتى عمّه ام زینب کبرى دختر على بن ابى طالب (ع) از من مشاهده نمود فرمود:
این چه حالى است از تو مى بینم، اى یادگار جدّ و پدر و برادرم چرا با جان خود بازى مىکنى؟!! من گفتم:
چگونه جزع و بیتابى نکنم در حالى که مى بینم سرور و برادران و عموها و پسر عموها و اهل خود را در خون خویش افتاده، عریان و برهنه بوده، جامه هایشان را از بدن بیرون آورده اند، بدون اینکه کفن شده یا دفن گردیده باشند، احدى بالاى سرشان نبوده و بشرى نزدیکشان نمى شود گویا ایشان از خاندان دیلم و خزر مى باشند؟!
عمّه ام فرمود: آنچه مىبینى تو را به جزع نیاورد، به خدا سوگند این عهد و پیمانى بوده که رسول خدا (ص) با جدّ (امیر المؤمنین ع) و پدر (سیّد الشهداء ع) و عمویت (حضرت مجتبى ع) نموده و خداوند متعال نیز از گروهى از این امت که در عداد ستمکاران و سرکشان نمى باشند پیمان گرفته است ایشان در بین اهل آسمانها معروف و مشهورند که این اعضاء قلم شده را جمع کرده و دفن نموده و این ابدان و اجسام خون آلود را به خاک سپرده و در این سرزمین براى قبر پدرت سید الشهداء نشانهاى نصب کرده که اثرش هیچ گاه کهنه و مندرس نشده و گذشت شب و روز آن را محو نمىکند، و بسیارى از رهبران کفر و الحاد و ابناء ضلالت و گمراهى سعى در نابود کردن آن مى نمایند ولى به جاى اینکه رسم و نشانه آن از بین رود ظاهرتر و آشکارتر مى گردد.
آری واقعاً زمانیکه آدمی در آن صحن و سرا میایستد و به زیبایی و معجزات ظاهره از آن مقام شریف و از همه مهمتر دگرگونی درونی که برای هر زائری، در این زیارت رخ میدهد را میبیند؛ این بشارت را بیش از پیش درک میکند.
کجایند منصورها و هارونها و متوکلها که همت بر ویران ساختن این قبر شریف نمودند؟ کجایند نجیب پاشاها[6] و صدامها که از شدت کشتار در این حرمهای شریف حمام خون به راه انداختند.
وهابیان هم که دشمنی و حملاتشان به این مکان شریف سابقهای بیش از دو قرن دارد؛ هیچگاه نتوانستند این نور خدایی را خاموش سازند بلکه روز به روز بر مشتاقان آن افزوده شده.
ادامه روایت ذکر شده که بر روی کاشیکاری در ورودی رواق نیامده، نکاتی بسیار مهم دارد که ان شاء الله جداگانه در سایت تخصصی امام حسین (ع) ارائه خواهد گشت