در این مقاله خواهید خواند:
- توصیف حضرت عباس (ع) از خود در رجزهایش
- رجز حضرت عباس در هنگام نبرد
- در وقتی آب برداشتند
- در وقتی که دست راستشان قطع شد
- در وقتی که دست چپشان قطع شد
«رجز» عبارت از شعری ناگهانی است که جنگ جو برای ستودن خود و توصیف حَسَب و نَسَب خویش با آهنگی حماسی میخواند و دارای مفاهیمی دال بر خوار شمردن دشمن است. گاهی اوقات نیز از اشعار دیگر شاعران بهره می گرفتند.[1]
در هر حال رجز شعری از پیش تعیین شده بوده و کمتر پیش میآمده که جنگ جویی به گونه آغازین و فی البداهه در میدان جنگ آن را بسراید چه رسد به این که بخواهد به تناسب حال و هوای میدان نبرد، آن را تغییر نیز بدهد و یا رویدادهایی را که به وقوع پیوسته و او در همان لحظه شاهد آن بوده به شعر درآورد؛ اما در پیکارهای حضرت عباس علیهالسلام شاهد چنین ویژگیای در رجزهای او هستیم که نشان از توان والای او در سخندانی است.
توصیف حضرت عباس (ع) از خود در رجزهایش
او در ابتدا به توصیف خود، امام خود و حسب و نسب خود میپردازد، که رجزها معمولا بیشتر از این هم نبوده و سپس میسراید:
«به خداوند شکست ناپذیر و بزرگ و به «حجر الاسود» و «زمزم» و «حطیم» صادقانه سوگند یاد میکنم که امروز پیکرم را به خونم آغشته میکنم و در راه حسین (ع) که پیشوای پر افتخار اهل فضل و بخشش است، جهاد مینمایم.»[2]
آن گاه به سوی دشمن هجوم میبرد. او در ابتدا نبرد سختی با آنها کرد و دوباره سرود:
«من از مرگ، آن هنگام که بانگ بر میدارد بیمی ندارم تا این که پیکرم در میان دلیرمردان به خاک افتد. جانم فدای جان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باد! منم عباس که کارم آب آوری است و از دشمنان در روز رویارویی نمیهراسم.»[3]
حمله او به قدری برق آسا بود که سبب پراکنده شدن و فرار دشمن شد.[4]
این حمله بی امان باعث شد تا دشمن از خیال نبرد رویارو، بیرون آید. بدین منظور اجازه دادند عباس (ع) آب بردارد تا آنان از این فرصت استفاده کرده، در پشت نخلها کمین کنند.[5]
وقتی به آب راه فرات دست مییابد و میخواهد کمی آب بنوشد، تشنگی امام خویش را در نظر میآورد و میخواند:
«ای نفس پس از حسین (ع) خوار باشی! و پس از او هرگز نخواهم که زنده بمانی! این حسین (ع) است که دل از زندگانی شسته اما تو آب سرد و گوارا مینوشی؟! به خدا قسم که این شیوه دین من نیست.»[6]
و وقتی دست راست او قطع میشود، بی درنگ در رجز خود میگوید:
وَ اللَّهِ اِنْ قَطَعْتُمْ یمِینی
اِنِّی اُحَامِی اَبَداً عَنْ دِینی
وَ عَنْ إمَامِ صَادِقِ الیقِین
نَجْلِ النَّبِی صلی الله علیه وآله الطَّاهِرِ الأمِینِ
«به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید همواره پشتیبان دینم و امامم که یقین راستین دارد و نوه پیامبر (ص) پاک و درستْکردار است باقی میمانم.»[7]
او به پیکار آن قدر ادامه داد که خسته شد.
«حکیم بن طفیل طائی سنبسی» با شیوه قبلی در پشت نخل دیگری کمین کرد و با دیدن ضعف حضرت، به او حمله ور شد و با ضربهای دست چپ او را نیز قطع نمود. حضرت با روحیه ای استوار، نفس خود را مخاطب قرار داد و خواند:ِ
«ای نفس از کافران مهراس و مژده مهربانی پروردگار در جوار پیامبر بزرگ (ص) بده! [اگر چه] با سرکشی خود دست چپ مرا قطع کردند. پس خداوندا! آنان را به آتش دوزخ خود درآر!»[8]
به خوبی آشکار است که حضرت با هر حرکت دشمن، رجزی متناسب با آن میگویند؛ اگر چه در آن گیر و دار جنگ و فرود آمدن ضربتهای کاری و قطع شدن دستان، دیگر مجالی برای رجزخوانی نمیماند اما او با روحیه ای استوار و ایمانی راسخ، با خواندن این رجزها همگان را از ایمان قلبی خود به خدا و امام خویش آگاه میسازد و به آنها راه هدایت را نشان میدهند در سخت ترین شرایط، دست از سر دادن شعارهای بلند عاشورا و پیامهای سرخ آن برنمیدارد.