مادر! حسین کوچکت چگونه غیبتت را تحمل کند درحالی که از ظهورت بهرهها جسته و سیراب نگشته.
مادر اولین ابرهای تیره فتنه، زمانی آشکار شد که پیامبر صلیاللهعلیهواله در بستر ارتحال افتادند.
پیامبر (ص) فرمان داد:
_ کاغذی بیاورید که رهنمای مکتوبی برایتان سند بگذارم، تا پس از من گمراه نشوید.
معلوم بود که پیامبر (ص) در چه مورد میخواهد سند بگذارد، عمر ممانعت کرد و کاش فقط ممانعت میکرد، فریاد زد:
_ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُر. و حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه.
_ این مرد هذیان میگوید و کتاب خدا برای ما کافی است.
میدانم داغت تازه میشود؛ اما این نسبت را به کسی میداد که وحی مطلق بود و خداوند درباره او تصریح کرده بود:
_ وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى.
پیامبر با شنیدن این حرف، دلش شکست و اشک در چشمانش نشست؛ ولی ماجرا را پی نگرفت.
مادر نگو که «مصیبتی چون مصیبت تو نیست». «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه»
قصه مصیبت من اگر چه در عاشورا به اوج میرسد؛ اما از این جا آغاز میشود.
آن خطی که در عاشورا مقابل من قرار میگیرد، آغاز انشعابش از اینجاست.
پیامبر (ص) در گوشت چیزی گفت که چون ابر بهاری گریستی و چیز دیگری گفت که چون غنچه سحری شکفته شدی.
از خبر قطعی ارتحالش غم عالم بر دل تو نشست و خبر رفتن خودت، دلت را تسکین بخشید.
آری، شهادتت، مصیبتهای تو را تمام میکند؛ اما مصیبتهای تازهای میآفریند، آری تو آسوده میشوی؛ اما بال دیگر ما نیز کنده میشود.
پس از پیامبر (ص) و تو، اسلام دیگر قدرت بال گشادن نمییابد.
پیامبر (ص) دست تو را در دست پدر نهاد و به پدر فرمود:
_برادرم! ای ابوالحسن! این امانت خدا و رسول خدا است. این امانت را خوب حفظ کن. ای علی! والله این دختر سالار زنان بهشت است.
علی جان! فاطمه هر چه بگوید، کلام من است، کلام وحی است، کلام جبرییل است.
علی جان! رضای من و خدا و ملائک در گرو رضای فاطمه است.
وای بر کسی که به دخترم فاطمه ستم کند، وای بر کسی که حرمت او را بشکند، وای بر کسی که حق او را ضایع کند.
خدایا! این دو را از این پس به تو میسپارم و مؤمنان صالحت.
تنها زبانی که در آن لحظه به کار میآمد، اشک بود که بیوقفه میآمد و چون شمع آبمان میکرد.
علی، علیهالسلام عمود استوار حیاتمان بر پا ایستاد و در عین حال که خود در طوفان این حادثه میلرزید؛ دعا کرد:
_خدا اجرتان را در مصیبت فقدان پیامبرتان زیاد گرداند، خدای متعال رسول گرامیاش را با خود برد.
در خانه، پیکر مبارک برترین خلق جهان بر روی زمین بود و در بیرون خانه هیاهوی جنگ قدرت بر آسمان.
و معلوم نبود آنچه بیشتر جگر تو را میسوزاند حادثه درون خانه بود یا حوادث بیرون خانه، یا هر دو.
هر چه بود حق با تو بود در گریستن آنچه پیامبر (ص)، پدر و تو و همه مؤمنان خالص از ابتدای تولد اسلام، رشته بودید، در بیرون پنبه میشد.
ولی من نمیدانم اکنون در کدام مصیبت گریه کنم، در مصیبت غربت اسلام؟ مظلومیت پدر؟ رحلت پیامبر؟ یا شهادت تو؟